- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با حضرت زهرا (س)
تو را ملول و پریشان و خسته میبینم کنار بـستر خود دل شکـسته میبـیـنم به دوش توست پس ازمن رسالتی سنگین چرا وجود تو را سخت خسته میبینم تو نور چشم منی، دخترم! تو را چون ماه میان هاله ای از غـم، نـشسته میبـینم بهارباغ من! ای عمر تو چو گل کوتاه کتاب عـمـر تو را زود بسته میبیـنم اگرچه غرق غمی، چون غمت غم دین است تـمام عـمـر کمت راخـجـسته میبـینم هرآنچه راکه پس ازاین وداع خواهی دید ز پشت دیدۀ در خـون نشسته میبینم میان دود و شـرار و هجـوم اهل ستم تو را صنـوبر پهـلـو شکـسته میبینم تمام جان «وفائی» ز ناله پُرشده است که بند بـند دلش را گسـسته میبـیـنـم
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
گرفته بوی شهادت شب وفاتش را بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را مورخان بنـوشتـند با سرشک یتـیـم هجوم درد به سر تا سر حیاتش را سه سال شعب ابیطالب و شکنجه و ظلم چقدر مرگ خدیجه فـسرد ذاتش را چه سنگ ها که بر آیینۀ وجودش خورد چه طعنه ها که ابوجهل زد صفاتش را برای غارت جانش قریش خنجر بست ولی خدای علی خواسته نجاتش را دلش چو ماه شکست و دو نیم شد اما ندیـد سبـزیِ بـاران مـعـجـزاتش را حرا شروع رسالت غـدیر خم پایان ادا نـمــود تــمـامـیِّ واجـبــاتـش را و بعد غیر علی هر که رفت در محراب شنید نعـرهٔ لا تـقـربوا الصلاتش را
: امتیاز
|
شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
یا رب چرا خلق جهان را سینه چاک است گویا تن پـاک پیـمـبـر زیر خاک است از حضرت روح الامین شهپر شکسته گـرد یـتـیـمـی بر رخ زهـرا نـشـسـتـه چون مرغ شب سبطین احمد در فغانند دریا صفت از دیده گوهـر می فـشانـند روز جهان از این مصیبت چون گشته شب عرش علا لرزان بود چون قلب زینب رنگ شفق از این مصیبت نیلگون شد خورشید و مه را دیدگان دریای خون شد اندر فلک افلاکیان را بال و پر سوخت از هجر و غم زهرای اطهر را جگر سوخت سیفی چه گوید در غم و سوگ و عزایش واحـسرتا صاحب عـزا باشد خـدایـش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام
اى فـروزان گهـرِ پـاكِ بقـیع گـل پرپر شده در خاك بقـیع با سـلامـت كـنـم آغـاز كـلام اى تو را ختم رُسُل گفته سلام پنجمین حجّت و هفتم معصوم بابى اَنْتَ كه گـشتى مـسمـوم اى فداى حق و قربانى دین! كرده یك عمر نگهبانى دین! تنت از درد و الـم كاسته شد تا كه دین قامتش آراسته شد اى ز آغـازِ طفـولیت خویش بوده در رنج و غم و درد، پریش از عـدو ظلم و شرارت دیده چون پـدر رنج اسارت دیـده خار در پا و رَسَن در بـازو رفـته اى با اُسرا در هـر سو كرده خون خاطرت اى شمع ولا مـحـنت واقـعــۀ كرب و بـلا كربلا دیده اى و كوفه و شام اى شهـید از اثـر ظلم هـشام آتش غم پر و بالت را سوخت زهر كین، شعله به جانت افروخت اثــر زهــرِ بـه زیــن آلــوده كرده اعضاى تو را فرسوده نزد حـق یافـتـه فیض دیـدار جسم تو خفته و روحت بیدار خود تو مظلومى و قبر تو خراب دیده دهر ازین غصه پُر آب شیعه را دل ز عزایت شده داغ كه بود قبر تو بى شمع و چراغ ظلمِ این امتِ دور از ادراك كرده یكسان حَرمت را با خاك با چنـین ظلم و ستم از اعـدا بهتر این ست كه قـبـر زهـرا مخـفـى از دیـدۀ دشمن گردد تا ز هـر حـادثه ایـمـن گـردد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
الا ز خالق و خلقت سلام حضرت هادی الا ولای تو فـیض مـدام حضرت هادی الا کـلام تو خـیـرالکـلام حضرت هادی الا به دست تو دین را زمام حضرت هادی تویی به ملک الهـی امام حضرت هادی وصی حضرت خیرالانام حضرت هادی حساب فضل تو بیرون بُود ز حد و شماره ولادتـت به جـهــان داد آبــروی دوبـاره سزد که چرخ فشاند به پات ماه و ستاره کند به خـاک درت سجـده آفـتـاب هماره اگر به یاد تو گـیرند لحظه لحظه هزاره فضائـل تو نگـردد تـمـام حضرت هادی تو جدّ مهدی و باب حسن، عزیز جوادی ولـیِّ کـل خــلایـق امــام کــلِّ عــبــادی نماز و روزه و خمس و زکات و حج و جهادی پناه خلـقت و نـور الـفـؤاد و باب مرادی تو هادی ملک و جن و انس و رکن بلادی به یمن توست فلک را نظام حضرت هادی تـو دُرّ نُـه یـم نـور؛ یـم دو گوهـر نـابـی عـلی چـارمی و حـافـظ چـهـار کـتـابـی به باغ دین پدرانت همه گل و تو گلابی حیات خـلق بود آب و تو حـیـات به آبی به ملک نور تو ماهی به شهر علم تو بابی چو جد خویش علیه السلام حضرت هادی گرفـته مُلک جهان را عـطای واسعۀ تو کتاب حـشر بود صفـحـهای ز واقـعۀ تو پُر از صدای خدا لحظه لحظه سامعۀ تو بـهـشـت جــاذبـۀ تـو جـحـیـم دافـعـۀ تـو شـنــاسـنـامـۀ کــل ائــمّــه جــامـعــۀ تـو تو راست معجزه در هر کلام حضرت هادی هـزار مـاه شـب چــارده اسـیـر هـلالـت هزار مهر درخـشنـده ذرّهای ز جـمـالت هـزار عـرش کـمالـنـد نـردبـان کـمـالت هزار سال فـزون آسـمـان نیـافت مثالت هـزارها مـتـوکـل اسـیـر قـدر و جـلالت زهی جلال و کمال و مقام حضرت هادی تو کیستی که خـداوند دادگـر به تو نازد حسن، حسین، عـلی با پیامبـر به تو نازد سلام بر تو که هم جدّ و هم پدر به تو نازد بزرگ مصلح دین منجی بشر به تو نازد امام عسگری آن نازنین پسر به تو نازد تویی به خلق دو عالم امام حضرت هادی اگرچه گشت عدو حمله ور به صحن و سرایت اگر چه نقش زمین گشت خشت های طلایت مـزار توست دل ما و جان ما به فـدایت هماره ریخـته "میثم" دُر قـصیده به پایت پُر است مدح وی از میوههای مدح و ثنایت بریز شهد ولایش به کام حضرت هادی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
نمیرسد به کـمال تو فهم بال کسی که مدح شأن تو گوید زبان لال کسی به زیر سایۀ لطفت مقـیم خواهد شد اگر به دست کریم تو شد حواله کسی به اوج میروی و پا به پات میآید شبیه آن که بگردد کسی وبال کسی مقام نوکری ما مقـام سروری است مدال حلقه به گوشی شده کمال کسی تو "هادی" و همۀ خانواده ات مهدی عجیب نیست بدون شما زوال کسی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
به یـمـن تـو گـدای اهـل بـیـتـم گــدای هــل اتـای اهـل بـیـتــم به لـطـف آسـتـان مـسـتجـابـت مـسـلــمـان دعــای اهـل بـیـتـم به نام تو پس از عمری غریبی غــلام آشــنــای اهــل بــیــتــم زیارت جامعه خواندی و حالا سگ کـهـف الـورای اهل بـیتم به احسانِ هدایت کردن توست اگـر تـحـت لــوای اهـل بـیـتـم اگـر چه کـربـلایـی هـستـم اما گــدای ســامــرای اهـل بـیـتــم ولــیِّ کـبــریـا جـانــم فــدایـت امــام سـامــرا جـانــم فــدایـت مـنـم از مـبـتـلایـت مـبــتـلاتـر مــنـم از آشـنــایـت آشــنــاتــر اگر لطف کریمان به نداری است مـنـم از بـی نـواها بـی نـوا تـر تو حالا که هزاران فیض داری دل مـن از گـدایـانـت گــداتــر تو راه باز توحیدی، هر آن که به تو نزدیک تر پس با خدا تر برایت دشمنت هم نذر میکرد تو هستی از همه مشگل گشاتر علی هستی و جدّت هم علی بود تویی با این حساب ابن الرضاتر تو هم مثل پـدر زهـرا نـژادی عـزیـز خــانـۀ بـاب الـمـرادی تو در یکـتائیات یکـتا شناسی تـو در آقـایـیات آقـا شـنـاسـی لباس بـنـدگـی بر تـن گـرفـتـی تو الـحـق بـنـدۀ مـولا شـنـاسی تو هـنـگـام کـریـمی از گـداهـا نمی پرسی غـریبی یا شناسی؟ تو در سیر نزولت هم صعود است تو در روی زمین بـالا شناسی امـام غـائـبـت را مـدح کـردی تو در امروز هـم فردا شناسی زیارت جامعه در اصل این است زیـارت نـامـۀ زهـرا شـنـاسـی زیـارت جـامـعـه یعـنی ولایت زیارت جـامعه یـعـنـی هـدایت دلت سرمنشاء خلق عظیم است تجلی گاه رحمان و رحیم است اقامت کن میان دل که عـمری دلم در کوی دل دارش مقیم است هدایت کن مرا با گوشه چشمی صراط تو صراط مستقیم است اسیـر گـریهام، ری زاده هستم که از عشاق تو عبدالعظیم است بهـشت شیـعـه باشد سـامـرایت حریمت عرش جنات النعیم است بـیـا و شـیـعـه را دریـاب، آقـا قــرار مـــا دم ســـرداب، آقــا
: امتیاز
|
عید سعید فطر
می خواست بهانه ای که پر نور شویم از هرچه بـدی و غـیـر او دور شویم یک مـاه پُر از فرصت برگـشتن داد یک عـیـد فـرستاد که مـغـفـور شویم **************************** یک مـاه صـدا کـرد که زیـبـا بـاشیـم در هر سحر و شبی چو مـولا باشیم ماه رمضان ماه مهارت ورزی ست بـاشد که هـمـیـشه مـثـل حـالا بـاشیم **************************** یک مـاه بهشت بـر زمین حـاکـم شد یک مـاه ز عصیـان دلـمـان نـادم شد یا رب نکـنـد دوبـاره مـهجـور شویم یک مـژده بـده که وصلـمان دائم شد
: امتیاز
|
عید سعید فطر
صبح نشاط دم زد، فیض سحر مبارک عیش صبوح مستان، بر یکدگر مبارک عید گـشاد ابرو، بـربست رخـت روزه این را حضر خجسته، آن را سفر مبارک تـیغ هـلال شـوال، بـاز از افـق علم شد ماه صیام بشکست، فتح و ظفر مبارک وقت سحر موذن، آهنگ عیش برداشت بر گوش روزه داران، این خوش خبر مبارک انجام خـیـر دارد، فکـر شـراب و ساقی بحث فقیه و زاهد، بر خیر و شر مبارک
: امتیاز
|
رباعی های عید سعید فطر
صدشکر که غرق نـور ایمان شده ایم مـستـوجـب آمـرزش یـزدان شـده ایـم سی روز تو میـزبـان ما بودی و بـاز بر سـفـرۀ عـیـد فـطـر مهـمان شده ایم ******* سید هاشم وفائی ******* یـک مـاه اگـر خــدا خـدا مـی کـردیـم مـا بـهـر ظـهـور تو دعـا مـی کـردیـم ای کـاش نـمـاز عـیـد فـطـر خو د را در پـشت سـر تـو اقــتـدا مـی کـردیـم ******* سید هاشم وفائی ******* سی روز گذشت و عـیـد فـطـرت آمد بـوی خـوش هــمـدلـی و وحـدت آمـد خـنـدیــد خــدا و شـد گـلـسـتـان دنـیــا ای دل شـدگـان ! بـهـار رحـمـت آمـد ******* رضا اسماعیلی ******* سـی روز گـذشت، سـی شب نـورانی بر خوانِ فـرشته ، سی سحـر مهمانی سـی فـرصت نـاب از بــرای تــوبــه تا حضرت نَـفـس! را کـنـی قـربـانـی ******* رضا اسماعیلی ******* عـیـد است و دلـم خـانـۀ ویـرانـه، بـیا ایـن خـانـه تـکـانـدیـم ز بـیـگـانه، بـیا یـک مــاهِ تـمـام مـیـهــمـانت بــودیــم یک روز به مـهـمـانـی این خـانـه بیا ******* قیصر امین پور *******
: امتیاز
|
مناجات با خدا و عید فطر
خواهم به چشمه سار دو چشمم وضو كنم دل را بـه یـاد تو، ز گـنـه شسـتشـو كنم بـار دگــر بـه درگــه لـطـف تــو آمــدم تـا بـا سـرشك و مـاتـم دیـرینـه خو كنم مـن كیسـتم كه بـا تو كنـم گفـتگو، مگر رخصت دهی كه با تو دمی گفتگو كنم مـن لایـق مـحـبّـت تـو نـیــسـتــم، ولـی بـگـذار رو بـه آیـۀ «لاتـقـنـطـو» كـنـم مـاه صیام رفـت و نـبـخـشـی اگـر مـرا من با چه رو به درگه لطف تو رو كنم آورده ام شــفـیـع، هــمــۀ اهـل بــیـت را تـا از حـضـور تــو طـلـب آبــرو كـنـم بـاغ دلـم ز عـطـر ولایـت صفا گـرفـت دیـگر كجـا سزد طـلب رنگ و بـو كنم تا ره بـه آستـان تـو جـویم، پـناه خویش جـز درگـه حـسـیـن كـجا جسـتـجو كنـم من سینه چاك عشق حسینم به غیر عشق این زخم سینه را به چه چیزی رفو كنم در عید فطر عیدی خود را ز محضرت اخـلاص در عـمـل، ز تو من آرزو كنم ذكر جمیل و ناب«وفائی» است این سخن اخـلاص ده كـه زنـدگـیـم را نـكـو كـنـم
: امتیاز
|
مناجات با خدا
کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی نه من آنم که ز لطف و کرمت چشم بپوشم نه تـو آنی که کنی منع گـدا را ز نگاهی در اگـر باز نـگـردد نـروم بـاز بـجـائـی پشت دیوار نشیـنم چو گدا بر سر راهی تو کریمی و دو صد کوه به یک کاه ببخشی من بیچاره چه سازم که ندارم پَـرِ کاهی سوز دوزخ به از این کز شرر عشق نسوزم به بهـشـتم ندهم گـر بـدهـی شعـلـۀ آهـی سوز ده تا که بسوزد ز غمت سخت درونی اشک ده تا که بگرید ز غمت نامه سیاهی چو بدوزخ ز دهان شعله صفت سر بدر آرد این زبانی که دل شب به تو گفته است الهی چون پسندی که فرود آوری اش در دل آتش این جبینی که به خاک تو فرود آمده گاهی سخن از وسعت عفوت نتوان گفت که فردا جرم کونین به پیش کرمت نیست گناهی دست «میثم» تو بگیر از کرم خویش که باشد همچو کوری که نشسته است به غفلت سر چاهی
: امتیاز
|
وداع با ماه مبارک رمضان
فرصت خوب رهـایی شد تمام ماه عـشق و آشتی؛ مـاه صیـام سـی شب مـاه خـدا پایان رسید مـاه شــوال الـمکـرّم شد پـدیـد رفت دیگر یا عـلی و یا عظیـم خواندن سی جـزء قـرآن کریم نـغـمـۀ اغـفـرلنــا و ارحـم لـنـا وقـت افــطـار و دعـای ربّـنــا الوداع ای نغـمـه های دلـپـذیـر الوداع ای افـتـتاح و ای مُجـیر الوداع شبـهای تقـدیر و قـضـا الوداع محراب و اشـگ مرتضی
: امتیاز
|
مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دلـخـسـتــه خـدا خـدا خـدا میکـردم یـک مــاه بـرای تـو دعــا مـیکـردم هر جـمـعـۀ ماه رمضانی که گذشت تـا وقـت اذان تو را صـدا مـیکـردم سی روز به عـشـق دیـدنت آقـاجـان من روزه خود به اشک وا میکردم در هر شب قـدر وقت احـیاء ارباب بـا یـاد شـمـا یـاد و صـفـا مـیکـردم
: امتیاز
|
وداع با ماه مبارک رمضان
آخرین شبهاست کم کم رفع زحمت میکنیم جیبمان خالیست احساس خجالت میکنیم هرچه روزی میدهی خرج معاصی میشود ما فقـط سـو استـفاده از رفـاقـت میکـنیم
: امتیاز
|
مناجات با خدا و وداع با رمضان
به پاى درد و دل بنده چـاه کم آورد مـقـابـل جـگـر مـن کـه آه کـم آورد تمام شد رمضان تازه ما شروع شدیم به شـب نشینى عشاق مـاه کم آورد
: امتیاز
|
مناجات با خدا و حدیث نفس
ما آیـههای عصـر خسـرانیـم معجـونی از تـردید و ایمـانیم عهد الست از یادمان رفتهست مـا اهـل نـسیـانـیـم، انـسـانـیـم تبعیـدمان کـرده سـت اقیانوس امـواج سـرگـردان طـغـیانـیـم عـالم هـمه آیات توحـید است بـا ایـنهـمـه، مـا بـنـدۀ نـانـیـم هم هـمچنان دلتـنگ فردوسیم هـم در صـف گندم، فـراوانیم مـا آتـشـیـم و عـمـر ما هـیـزم از خـاطـرات خـود گریزانیم ای آه! اگـر سـوی خـدا رفـتی بـا او بگـو کـه مـا پشیـمـانیـم
: امتیاز
|
مناجات با خدا
فقیر و بی کس و کارم اغثنی یا الله به جز امیـد چه دارم؟ اغـثـنی یا الله هـزار تـوبه شکستم دوباره برگشتم سـیـاه گـشـتـه عـذارم اغـثـنی یا الله به دست خالی این بیـنـوا تـرحّم کن ببین که خسته و زارم اغـثنی یا الله به جز امید به جز اشک شرم این شبها چه هست دار و ندارم؟ اغثنی یا الله اسیـر نفـس بـد ایـمـانـم و نمی گویم به نفس خویش سـوارم اغثنی یا الله زمانه دست به دست هوای نفسم داد کند چه سـاده شکـارم اغـثـنی یا الله بـرای روز مبـادا بـرای رستاخـیـز به جـز حسیـن نـدارم اغـثـنی یا الله
: امتیاز
|
مناجات و توسل به امام زمان عج الله تعالی فرجه
از هر چه توبه کرده ام آقا، گذشت کن بر این همه توسّـلِ بی جا، گـذشت کن حبِّ گناه، مانده بر این، قـلبِ عاصِیَم دارم فـقط به دل، غـمِ دنیا، گذشت کن هر شب به صد بهـانه، به دنبالِ هیئتم فردای آن، بدی ست مُهیّا، گذشت کن انـگـار حـاجـتـم شده، یـکـبـار دیـدنت این هم غمی، به دیگرِ غمها، گذشت کن تا کِـی به ادّعـای تهـی، دَم زِ تو زدن تا کی « اَحارُ فیکَ » به لبها، گذشت کن ای رمز و راز و علّتِ خلقت، نگارِ من بگشای، بر بشر، تو معـمّا، گذشت کن سر گشته و خرابم و حیران، به کویِ تو از هر چه توبه کرده ام آقا، گذشت کن
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی علیه السلام
مرگ خـود را اگـر این گونه تمنا دارد سالیـانیست کـه در دل غم زهـرا دارد روضهٔ فاطمه یک روضهٔ معمولی نیست شـرح دوران غریبیست که مولا دارد شرح قومیست که در موعد یاری امام جـای لبـیـک، فــقـط شـایــد و امـا دارد قصهٔ مردم بیعتشکن است این روضه خون اگر گریه کند چشم زمان، جا دارد استخوان در گلوی صبر بماند سی سال؟ آه بــا چـاه خــدایـا! چـه سخـنهــا دارد بعـد یـک عمـر غـم خانـهنشـینی، حـالا غــم بــدعـهـدی دنـیـا طـلـبـان را دارد این یکی در طلب بُردن بیت المال است آن یـکی منـصـب شاهـانه تـقاضـا دارد آن طرف لشکر کفر است به پا خاسته است این طرف فتنهٔ جهل است که غوغا دارد بیوفـایـی کـمـر کـوه وفـا را خـم کـرد داغهـا بـر جـگــر از مـردم دنـیـا دارد مـیرود بـا غـم سی سـال غـریـبی امـا جـگـری شعلـهور از قـصـهٔ فـردا دارد آه کوفهست، همـان کوفه ولی این دفعه نـیــزهای در وسـط شـهـر تمـاشـا دارد
: امتیاز
|
مناجات با خدا
کـولـه بـاری مملو از بار گـناه آورده ام باز هم در محضرت روی سیاه آورده ام ای الــه دردمـــنـــدان، دردمـــنــدی آمـــده خانـۀ دل را به خشت بی وفـایی ساخـتم غرق در بازی و صاحبخانه را نشناختم گـوشـۀ چـشـمی به احـوال پـریـشـانـم بکن بین عشاق هر کسی دلداده باشد بهتر است مستی ام وقتی که کوثر باده باشد بهتر است قامتم را حیف شد که معصیت خم کرده است کاسه های خالیم را میشود که پر کنی؟ عبد عاصی را حفاظت از بلا و ضر کنی؟ سـفـرۀ دل را اجـازه مـی دهـی تا وا کـنـم؟ مرغ بسـمل را مهـیای شبی پـرواز کن امشب آخر لطف کن در را به رویم باز کن حـتم دارم مرتضی پـشت و پـناهم می شود هر کجا خوردم زمین زینب مرا امداد داد گریه کردن را به من با گریه هایش یاد داد درد ها بسیار و درمان با دوای زینب است حرف زینب چون وسط آمد پریشانش شدم بی قرار صوت محزون حسین جانش شدم گریه بر او مثل گریه بر حسین است و حسن
: امتیاز
|